-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 شهریورماه سال 1389 01:00
دیشب خواب دیدم با چند نفر از اعضای خونواده رفتیم گورستان /دنبال گور خواهرم میگشتیم . با دلهره زیاد دور خودم میچرخیدم یه دفعه دیدم سر یه قبر نشستیم نمیدونستم گور خواهرم یا مادرم و یا داداشم است ...زن داداشم هم بود حلوا گذاشته بودیم داداشم با صدای بلند صحبت میکرد شاید هم قرآن میخواند و یا فاتحه میداد .میدونستم کارش باعث...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 12:12
دو روزه اداره م را عوض کردم /دوباره جائی رفتم که قبلا بودم ولی نمیدونم چرا احساس خوبی ندارم /شاید زنده شدن خاطراته /شاید هم ترس از تغییر /در هرصورت خودم خواستم و پشیمون هم نیستم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 شهریورماه سال 1389 13:10
مدتهاست که دچار افسردگی شدم . دقیق نمیدونم چی خوشحالم میکنه /خسته ام از بی هدفی ، از احساس پیری و روزمرگی ///احساس میکنم تموم آرزوهام بر باد رفتن /آرزوئی دیگه ندارم چون نهالی سست می لرزید روحم از سرمای تنهایی می خزد در ظلمت قلبم وحشت دنیای تنهایی دیگرم گرمی نمی بخشی عشق ، ای خورشید یخ بسته سینه ام صحرای نومیدیست خسته...
-
کابوس
پنجشنبه 28 مردادماه سال 1389 09:34
کابوسهای شبانه دست از سرم برنمیدارن /بازم دیشب خواب تکراری گم شدن در کوچه پسکوچه های شهرم را میدیدم /بازم نگرانی از گم شدن /بازم نگران از اینکه به بن بست بخورم و کورسوی امید که مثل بقیه خوابهام حتما راه خروج از اون کوچه ها را پیدا میکنم // نمیدونم تا کی دست از سر بچگی هام برنمیدارم پیر شدم و هنوز تو همون پسکوچه ها...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 مردادماه سال 1389 10:18
تغییر ساعت کاری امروز حسابی علافم کرد /توی یه ترافیک وحشتناک موندم /بعدش هم ماشین را جائی پارک کردم که مجبور شدم با تاکسی برم اداره
-
جدائی
سهشنبه 19 مردادماه سال 1389 09:49
دوم دی 1381 بعد از 9 سال محل کارم عوض شد و انتقالی به ستاد را گرفتم /اول وقت کاری به محل کار جدیدم رفتم دو خانم همکار در یک اتاق بودن و من هم با اونا هم اتاق شدم یکیشونو از قبل میشناختم ولی اون یکی را اولین بار بود میدیدم /خانم "م "خوش قیافه و دوست داشتنی 7 سال از من کوچکتر بود.اولین بار که دیدمش اصلا فکر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 مردادماه سال 1389 07:59
کجاست بام بلندی؟ و نردبام بلندی؟ که بر شود و بماند بلند بر سر دنیا و بر شوی و بمانی بر آن و نعره برآری: - هوای باغ نکردیم وُ دور باغ گذشت ... "منصور اوجی "
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 مردادماه سال 1389 13:04
-
برای شروع
یکشنبه 10 مردادماه سال 1389 14:14
میکا کاسمنکو میگوید :اکثر انسانها قسمت عمده عمر خود را صرف فکر کردن به عمری می کنند که تلف کرده اند . میخوام اینجا کاملا ناشناخته بنویسم از دلتنگیها ...خاطرات... کابوسها ...رویاها و عمر تلف شده .